ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
(غذای سگ)
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینو گوشت بده نِنه .....
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تُومن فقط آشغال گوشت میشه نِنه ..بدم؟
پیرزن یه فکری کرد گفت بده ننه!
ادامه مطلب ...داستان آموزنده و کوتاه تشویق معلم
دختری
در چین زندگی می کرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که آینده اش
چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از امتحانات مدرسه ، دوستش
به او خبر داد که به سوالات امتحانی دست یافته است .
در
حقیقت ، دختر می توانست برای شرکت در امتحان از همین ورقه استفاده کند .
دختر
کلیه پاسخ های ورقه را که در دست داشت حفظ کرد . با توجه به ضعف درسی وی گمان بر
این بود که او در این امتحانات از نمره 100 فقط 30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد
در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد .
روزی
سقراط مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی اش را پرسید.شخص پاسخ
داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی
اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت. و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم .
سقراط
گفت : چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده
است .
سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد, آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟